درد

بازم سلام

هر انسانی تو زندگی درد کشیده ؛از سر درد گرفته تا درد دندون تا درد عشق . درد بی کسی درد بی پولی درد بی دردی ؛خیلی ها از بی دردی رنج میبرند !!!

سر درد رو میشه خوب کرد با قرص ؛دندون درد رو میشه اروم کرد بی پولی حتی بی دردی رو میشه دوا کرد جدایی رو میشه فراموش کرد ولی بی کسی رو نمیشه ؛وقتی تو دنیا هیچکی حرفتو نفهمه با هیچکس نتونی حرف بزنی از حرفای روز مره خسته باشی ؛وقتی ببینی کسی تو رو واسه خودت نمی خواد !!! همه میخوان ازت استفاده کنند حتی کسی که دوستش داری به خاطر اینکه مادیات نداری دوست نداره!!! 

به قول سیاوش :

غریبه توی غربت نگی چی شد محبت بگی میگن دیونست حرفاش چه بچه گونست !!!

اره من تو غربتم ولی دیگه نمی خوام باشم از اینجا از ادمای اینجا دیگه حالم به هم میخوره از خیابونهای اینجا متنفرم از خونه ها از ماشینها از همه چیز اینجا بدم میاد   

آره میدونم زندگی سخته ادم اگه بخواد به جاهای بالا برسه باید تلاش کنه ولی بازم هر چیزی هر کسی یه قیمتی داره ایا واقعا پول و مال و منال این قدر ارزش داره که ادما حاضر اند هر کاری بکنن که روز به روز پولدار تر شن ولی از رشد عقلی و  فکری و معنوی به این راحتی میگزرند !!!

روزی میرسه که همه کسانی که دنبال پول هستن دیگه پول ارضاشون نمیکنه ولی دیگه دیر شده که بخوان بفهمن دنبال چی هستن !!! حتی اگر فهمیدن وقتی ندارند که بخوان برن دنبالش !!! اون وقته که دیگه نمیتونن با خیال راحت با ارامش کامل از این دنیا برن !!! حالا بیا و درستش کن!!! پول داری !!! مقام داری !!! زندگی پر زرق و برق هم داری!!! کدوم به دادت میرسه ؟؟ تا حالا به چند نفر کمک کردی ؟؟ تا حالا چند نفر رو بدبخت کردی؟؟ اصلا تا الان فکرشو کرده بودی ؟؟ ۵۰- ۶۰-۷۰-۸۰-۱۰۰ سال زندگی کردی ولی این چند ساعت سخت ترین ساعت عمرته !!! خیلی سختی کشیدی پولدار شدی ؟؟ از شکم خودتو زنو بچهات زدی ؟؟ بار بردی ؟؟ تو سری خوردی فحش شنیدی بهت بی احترامی کردن ؟؟؟ اخرش چی ؟؟ تو هم که شدی مثل بقیه پول پول پول ؛ این همه ضجر فقط واسه همین؟؟ ارزششو داشت؟ حالا دم مرگ هم ضجر !!؟؟ با گریه به دنیا اومدی با گریه هم از دنیا بری؟؟ اخه اینم شد زندگی !!! یه جوری زندگی کن که حداقل با گریه مجبوری به دنیا بیای با گریه از دنیا نرو !!!

در زمان حمله اسکندر به ایران به یکی از شهرهای خراسان می رسد و با کمال تعجب می بیند، با اینکه خبر آمدن او به شهر پیچیده است، مردم زندگی عادی خود را ادامه داده اند.اسکندر از فرط عصبانیت شمشیر خود را کشیده و زیر گردن یکی از مردان شهر می گذارد و می گوید:" من اسکندر هستم"!   مرد با خونسردی می گوید: "من هم این عباس هستم!"

اسکندر با خشم فریاد می زند " من اسکندر مقدونی هستم ، کسی که شهرها را به آتش کشیده ، چرا از من نمی ترسی؟

مرد جواب میدهد: من فقط از یکی می ترسم و او خداوند است. اسکندر به ناچار از مرد می پرسد:پادشاه شما کیست؟ مرد می گوید: ما فقط یک ریش سفید داریم و او در آن طرف شهر زندگی می کند.

اسکندر با گروهی از سران لشگر خود به طرف جائی که مرد نشانی داده بود حرکت می کنند، در میانه راه ، با حیرت به چاه هایی می نگرد که مانند قبر در جلوی در خانه ها کنده شده بود. لحظاتی بعد به قبرستان می رسد ، اسکندر با تعجب نگاه می کند و می بیند روی هر سنگ قبر نوشته شده: ابن عباس ، یک ساعت زندگی کرد و مرد. ابن علی یک روز زندگی کرد و مرد . ابن یوسف ده دقیقه زندگی کرد و مرد! اسکندر و همراهانش پس از عبور از گورستان به مقر ریش سفید ده می رسند ، از او می پرسد : تو بزرگ و ریش سفید این مردمی؟ پیرمرد می گوید: آری من خدمت گذار این مردم هستم.

اسکندر می گوید : چرا جلوی در خانه ها یک چاله شبیه قبر است؟ پیرمرد می گوید : علتش آن است ، در صبح که هر یک از ما  از خانه بیرون بیاید به خود بگوید: فلانی ! عاقبت جای تو در زیر خاک خواهد بود، مراقب باش! مال مردم را نخوری و به ناموس مردم تعدی نکنی واین درس بزرگی برای هر روز ما می باشد.

اسکندر می پرسد: چرا روی هر سنگ قبر نوشته شده ، فلانی یک ساعت ، یک ماه ، زندگی کرد و مرد؟! پیرمرد گفت: وقتی زمان مرگ هر یک از اهالی فرا می رسد ، به کنار بستر او می رویم و خوب می دانیم که در واپسین دم حیات، پرده هایی از جلوی چشم انسان برداشته می شود و او دیگر در شرایط دروغ گفتن و امثال آن نیست! از او چند سوال می کنیم: چه عملی آموختی؟

 و چقدر آموختن آن به طول انجامید؟  چه هنری آموختی؟ و برای آموختن آن چقدر عمر صرف کردی؟ برای بهبود و زندگی مردم چقدر تلاش کردی؟

او که در حال احتضار قرار گرفته ، مثلاً می گوید: در تمام عمرم به مدت یک ماه هر روز یک ساعت علم آموختم ، یا برای یاد گیری هنر هر هفته هر روز یک ساعت تلاش می کردم، یا اگر خیر و خوبی کردم ، همه در جمع مردم بود و از سر ریا و خودنمائی! ولی تنها یک شب مقداری نان خریدم و برای همسایه ام که می دانستم گرسنه است ، پنهانی پشت در خانه اش گذاشتم و برگشتم!

بعد از آن که شخص می مرد ، مدت زمانی را که به آموختن علم پرداخته بود محاسبه کرده و روی سنگ قبرش حک می کنیم. مثلاً " ابن یوسف یک ساعت زندگی کرد و مرد" یعنی عمر مفید ابن یوسف یک ساعت بود. بدین سان زندگی ما زمانی نام حقیقی به خود خواهد گرفت که بر سه بستر علم، هنر، مردم، مصرف شده باشد که باقی همه خسران و ضرر است و نام زندگی بر آن نتوان گذاشت. اسکندر با حیرت شمشیر در نیام می کند و به لشکر دستور میدهد : هیچ گونه تعدی به مردم نکنند و به پیرمرد احترام می گذارد و شرمناک از آن شهر بیرون می رود.

 

خب حالا کمی فکر کنیم : اگر چنین قانونی رعایت شود ، روی سنگ قبر ما چه خواهند نوشت؟!   لحظاتی فکر کنید.............بعد عمر مفید خود را محاسبه کنید.